نسيم | هستی / دریچه سبز - اعتماد به نفس، قسمت هفتم
اعتماد به نفس به معنای اطمینان داشتن به خود و تواناییهایمان، یکی از پایههای اصلی سلامت روان محسوب میشود. نبود این عامل مهم میتواند زمینه ساز مشکلات زیادی در زندگی شود و عملکرد انسان را تا حد زیادی تحت تأثیر قرار دهد. چرا که دستیابی به هر موفقیت و پیشرفتی در زندگی مستلزم این است که ابتدا خودتان را باورداشته باشید و تواناییهایتان را دست کم نگیرید.
اعتماد به نفس به معنای اطمینان داشتن به خود و تواناییهایمان، یکی از پایههای اصلی سلامت روان محسوب میشود. نبود این عامل مهم میتواند زمینه ساز مشکلات زیادی در زندگی شود و عملکرد انسان را تا حد زیادی تحت تأثیر قرار دهد. چرا که دستیابی به هر موفقیت و پیشرفتی در زندگی مستلزم این است که ابتدا خودتان را باورداشته باشید و تواناییهایتان را دست کم نگیرید.
پردیس / ماناک (مفاهیم آب و نور در اندیشه کهن ایران)، قسمت چهارم: تاریخ هنر در عصر مفرغ
توضیحات شروع عصر فلز و ویژگی های هنر عصر مفرغ
توضیحات شروع عصر فلز و ویژگی های هنر عصر مفرغ
كيارش / تازه های تکنولوژی
- در سایت Canon با یک ماهواره واقعی از زمین عکس بگیرید - اندرویید قابلیت هایپرنیشن(برای کاهش حجم اپ ها) مجهز خواهد شد - اپل قابلیت نصب برنامه های IOS روی مک های M1 را غیرفعال کرد
- در سایت Canon با یک ماهواره واقعی از زمین عکس بگیرید - اندرویید قابلیت هایپرنیشن(برای کاهش حجم اپ ها) مجهز خواهد شد - اپل قابلیت نصب برنامه های IOS روی مک های M1 را غیرفعال کرد
كيارش / شعر موش- باصدای "کیهان روحانی"
موش خرد زیرکی در خانه شد خانه از دیدار او ویرانه شد از در و دیوار پایین می پرید از شکافی در شکافی می جهید می جهید این سو و آن سو می نمود رخ رخی می کرد و درزی می گشود مست باده، بس که جولان داده بود فضله اش هر گوشه ای افتاده بود موش می شد پشت تاج تخت خواب ما به دنبالش میان، رختخواب موش بود و موشی اش بسیار بود گاه پنهان می شد و بیدار بود برده بود از سر خور و خواب همه اصل مطلب… جنگ اعصاب همه در بن هر کیسه در کنکاش بود چند روزی اینچنین عیاش بود تا که این مشکل گشودم با سری گفت فورا چسب موشی می خری چسب را بر روی سطحی می زنی طعمه ای در آن وسط می افکنی در هوای طعمه موش آید به پیش چسب بر پا می زند با دست خویش این بگفت و من بدان عامل شدم دام کشته در پی حاصل شدم موش دید از دور مهمانی شده خان رحمت بر وی ارزانی شده به پیش خود گفت که ای موش دلیر خانه ات آباد، دامانت پنیر گربه ی تو پیش حجله کشته است رای صاحب خانه ام برگشته است شیوه ی هم زیستی را برگزید بل عجب ها از بشر… باید پرید جست و خورد و آن شکم را سیر کرد رفت تا خیزی بگیرد، گیر کرد ناگهان آن بخت را برگشته دید چسب ها در دست و پا آغشته دید زجه میزد چسب ها را وا کنید این تن آلوده را احیا کنید لیک کار از این پشیمانی گذشت جان با ارزش فدای طعمه گشت هر که خشتی روی دنیا چیده است چسب ها در دست و پا چسبیده است ما چو آن موشیم و دنیا چسبناک طعمه ها بسیار خوش نقش اند و پاک لیک، مغز طعمه آب افتاده است روح را انا اله گفته است مطربان در کار و ما بی جنب و جوش چسب ها را وا کنیم از چشم و گوش وا کنیم این بند های زر خرید پای در گل رفته را باید برید هر که چسب پای خود را باز کرد با ملائک یک نفس پرواز کرد وان که با چسبیده پایش خو گرفت عالمی در باخته… لولو گرفت شاعر: “ناتولی درخشان”
موش خرد زیرکی در خانه شد خانه از دیدار او ویرانه شد از در و دیوار پایین می پرید از شکافی در شکافی می جهید می جهید این سو و آن سو می نمود رخ رخی می کرد و درزی می گشود مست باده، بس که جولان داده بود فضله اش هر گوشه ای افتاده بود موش می شد پشت تاج تخت خواب ما به دنبالش میان، رختخواب موش بود و موشی اش بسیار بود گاه پنهان می شد و بیدار بود برده بود از سر خور و خواب همه اصل مطلب… جنگ اعصاب همه در بن هر کیسه در کنکاش بود چند روزی اینچنین عیاش بود تا که این مشکل گشودم با سری گفت فورا چسب موشی می خری چسب را بر روی سطحی می زنی طعمه ای در آن وسط می افکنی در هوای طعمه موش آید به پیش چسب بر پا می زند با دست خویش این بگفت و من بدان عامل شدم دام کشته در پی حاصل شدم موش دید از دور مهمانی شده خان رحمت بر وی ارزانی شده به پیش خود گفت که ای موش دلیر خانه ات آباد، دامانت پنیر گربه ی تو پیش حجله کشته است رای صاحب خانه ام برگشته است شیوه ی هم زیستی را برگزید بل عجب ها از بشر… باید پرید جست و خورد و آن شکم را سیر کرد رفت تا خیزی بگیرد، گیر کرد ناگهان آن بخت را برگشته دید چسب ها در دست و پا آغشته دید زجه میزد چسب ها را وا کنید این تن آلوده را احیا کنید لیک کار از این پشیمانی گذشت جان با ارزش فدای طعمه گشت هر که خشتی روی دنیا چیده است چسب ها در دست و پا چسبیده است ما چو آن موشیم و دنیا چسبناک طعمه ها بسیار خوش نقش اند و پاک لیک، مغز طعمه آب افتاده است روح را انا اله گفته است مطربان در کار و ما بی جنب و جوش چسب ها را وا کنیم از چشم و گوش وا کنیم این بند های زر خرید پای در گل رفته را باید برید هر که چسب پای خود را باز کرد با ملائک یک نفس پرواز کرد وان که با چسبیده پایش خو گرفت عالمی در باخته… لولو گرفت شاعر: “ناتولی درخشان”