یادداشتهایی از سفر به ایران
نخست ارديبهشتماه 1398
“هر چیز را که میخواهی بخری این زنجیره گفتگو در ذهنت تکرار میشود: چقدر گران است! بیچاره مردم چکار میکنند؟ به دلار چقدر میشود؟ چقدر ارزان! میخری، اما ته دلت عذاب وجدان داری. با خودت میگویی ای کاش زمانی برسد که همه مردم بتوانند با خیال راحت هر چه را که دوست دارند بخرند.”
1 thought on “یادداشتهایی از سفر به ایران”
عالیییی بود، من و امیر، تمام صحنه هاش رو میتونستیم ببینیم، خیلی لذت بردیم