داستان کوتاه "مادر خود عید بود"

بيست و هشتم اسفندماه 1396
:داستان کوتاه “مادر خود عید بود” از تلاش مادر و حس لطیف او به عید می گوید

مادر عید بود ؛ اصلا” خود ؛ خود بهـار بود . از چهار ؛ پنج ؛ روز مانده به سال نو گندم و عدس را شسته بود و زیر پارچه سفید توی بشقابهای خوشگل می چید ؛ گلدانهای شمعدانی را رنگ میزد تا نونوار شوند و از یكماه جلوتر هم خانه تكانی شروع میشد ؛ آن هم چه تكانی … خانه نو می شد ؛ عید می شد ؛ بوی بهار می داد ؛ بوی تازگی ؛ بوی شكوفه.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *