15 thoughts on “Program 90”

  1. خسته نباشید ، اخیراً موضوعات برنامه تان دوباره نسبتاً جالب شده اند دستتان درد نکند. فقط این موضوعات فمینیستی حال آدم را بهم میزنند. چرا باید بین حقوق زن و مرد تفاوتی وجود داشته باشد که مجبور به دفاع از گروه خاصی باشیم ؟

  2. Very interesting program, thank you for all your hard work. I don’t think that Parisa’s program was feminist at all. I found the whole history behind celebrating the International Women’s Day very interesting. In my opinion the difference between men and women’s right is a reality in the world that all of us should face regardless of our gender. Khasteh nabashid

  3. Dast e hamegi dard nakoneh, aaali bood.

    Pedram, I enjoyed your program very much, welcome to the Radio, I look forward to your next programs. The choice of music was great overall, specially in Nima’s program :).

    Buali jaan, soaalet aali bood, cheraa vaaghean bayad intowr baashe? be omid e roozi ke hameye ensaanha dar hame jaaye donya hoghooghe mosaavi dashte bashand ta sohbat kardan as hoghooghe yek goroohe khaas dige ma’naayee nadashte bashe, amma baraaye residan be oon rooz khaily kaar haa hast ke bayad anjaam beshe, va avalin ghadam in hast ke bepazirim moshkeli vojood dare ta dar jahate raf’esh ghadam bar daarim. barnaameye Parisa neshoon mide ke as nazare taarikhi hameye javame baa in masaael roberoo boodan va hastan, va dar jahate raf e in moshkelaat hamvaare kaar mikonanad.
    Thanks Parisa jaan for telling the history behind this day to us.

  4. Nargess jan kheili mamnoon az tavajoh va tozihe khoobet,bualie aziz ma ham hamino migeem ,nabaiad tafavoty vojood dashte bashe,baghie tozihatam ke nargess aziz be khooby neveshte. sepideh joon az tavajohet mamnoonam.

  5. امواج فمينيسم

    • فمينيست كسي است كه معتقد باشد، زنان به دليل جنسيت، گرفتار تبعيض هستند، نيازهايي مشخص دارند و ناديده و ارضانشده مي ماند و كه لازمه ارضاي اين نيازها، تغييري اساسي در نظام اجتماعي، اقتصادي و سياسي است.

    • تمام فمينيست ها در اين باره كه زنان فرودست اند و براي آزادي آنان بايد استراتژي هايي اتخاذ كرد، هم عقيده اند، ولي در مورد علل اين ستمديدگي و استراتژي هاي رسيدن به آزادي، بين آنان اختلاف نظرهاي اساسي ملاحظه مي شود.

    بايد فرودستي زنان را فهميد

    * در موج سوم هم نگرشهاي فمينيستها نسبت به موج دوم تعديل شد هم تعدد وانشعاب درنگرشهاي فمينيستي رخ داد وهم مورد نقد جدي نظري، از جمله از سوي پست مدرنها قرار گرفت.

    * مشكل بزرگي كه فمينيستهاي ماركسيست با آن مواجه اند، اين است كه خود ماركس، به وضع زنان در جامعه سرمايه داري توجهي نداشت. اما طرفداران اين نگرش مي خواهند تحليل ماركسيستي از جوامع سرمايه داري را با ادغام تبييني براي فرودستي زنان در آن، حفظ كنند.

    * فمينيسم راديكال، اساساً جنبشي انقلابي براي رهايي زنان است. طرفداران آن مي گويند كه هيچ حوزه يي از جامعه، از تبيين مردانه بركنارنيست و درنتيجه، بايد در هر جنبه يي از زندگي زنان كه هم اكنون طبيعي تلقي مي شود، ترديد كرد و براي انجام امور، شيوه هاي جديد يافت.

    نوشته حاضر تحت عناوين زير سامان يافته است: الف) تعريف لغوي و اصطلاحي؛ ب) امواج سه گانه فمينيسم؛ ج) اقسام نگرش هاي فمينيستي؛ د) فمينيسم اسلامي.

    الف) تعريف لغوي و اصطلاحي:
    فمينيسم، (۱)
    «در فارسي به زن آزاديخواهي، زنوري يا زن وري، زن گرايي و مؤنث گرايي»(۲) ترجمه شده است. اما در اصطلاح با «ويك ويلفورد» مي توان هم عقيده بود كه كمتر كسي قبول دارد كه معني اصطلاحات فمينيسم و فمينيست، بديهي است. يكي از علايم اين بلاتكليفي، تمايل به استفاده از كلمه «فمينيست ها» ، براي نشان دادن تنوع ديدهايي است كه فمينيست ها ابراز مي كنند. علامت ديگر، ترجيح دادن تعريفي حداقل، يا به گفته «روزالينددلمار»، تعريفي پايه يي است:
    «دست كم مي توان گفت: فمينيست كسي است كه معتقد باشد، زنان به دليل جنسيت، گرفتار تبعيض هستند، نيازهايي مشخص دارند كه ناديده و ارضانشده مي ماند، كه لازمه ارضاي اين نيازها، تغييري اساسي در نظام اجتماعي، اقتصادي و سياسي است.»
    دلمار نتيجه مي گيرد، از اين حد كه بگذريم، همه چيز ناگهان غامض تر مي شود.(۳)
    يكي از دلايل عدم تعريف واحد از اين نگرش، آن است كه فمينيسم، جنبش واحدي نيست. تمام فمينيست ها در اين باره كه زنان فرودست اند و براي آزادي آنان بايد استراتژي هايي اتخاذ كرد، هم عقيده اند، ولي در مورد علل اين ستمديدگي و استراتژي هاي رسيدن به آزادي، بين آنان اختلاف نظرهاي اساسي ملاحظه مي شود. (۴) ادله پست مدرن ها در اين كه نمي توان مكتب فكري خاصي از فمينيسم ارايه كرد، قابل توجه است، زيرا كه روش زنان براي درك خويش، چندگانه و متنوع است. هويت هر زن، از طريق يك رشته عوامل، درك مي شود كه بر يكديگر تأثير مي گذارند. سن، قوميت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسيت، تجربه و هيچ تلاشي براي كشاندن شان به يك اردوگاه ايدئولوژيك واحد، مثمر ثمر نيست. (۵)
    در عين حال، بنا به رسم متعارف و براي ايجاد پايه يي در بحث، مي توان جنبش فمينيستي را اصطلاحاً چنين تعريف كرد:
    «مجموعه حركت ها و فعاليت هاي اجتماعي، با هدف احقاق حقوق زنان و رفع تضييق از آنان، كه غالباً به وسيله خود زنان انجام مي گيرد.»

    ب) امواج سه گانه فمينيسم:
    براي بيان مجملي از سابقه و تاريخچه اين نگرش فكري، خوب است فمينيسم را در فرآيند سه موج، مورد بررسي قرار دهيم:
    موج اول فمينيسم:
    گرچه تعيين زمان خاص براي فمينيسم دشوار است و اصطلاحات فمينيستي ـ فمينيسم، تا اواخر قرن ،۱۹ وارد واژگان زبان نشده بود، ولي از قرن ۱۴ ميلادي نوشته هايي درباره حقوق زنان يافت شده و از افراد مشهور موج آغازين فمينيسم، از «مري آستل» (۱۷۳۱ـ۱۶۶۶) ياد شده است. اين نويسنده انگليسي، زنان را اندرز مي داد كه از ازدواج بپرهيزند، ذهن شان را پرورش دهند و از زندگي عاري از وابستگي به مردان لذت ببرند. (۶)
    از فعاليت هاي سازمان نيافته در جهت تأمين حقوق زنان و به عنوان يك جنبش، مي توان به ايجاد باشگاههاي زنان، طي انقلاب فرانسه، يا به فعاليت هاي زنان درگير در جنبش الغاي بردگي و مبارزه با مشروبات الكلي در قرن ۱۹ اشاره كرد. (۷)
    در يكي از منابع، تأثير اصلي بر موج اول فمينيسم را احتمالاً به «مري ولستون كرافت»، با انتشار كتاب «حقانيت حقوق زنان» (سال ۱۷۹۲) بازمي گرداند. او عقيده داشت كه نابرابري هاي ميان مردان و زنان، نه نتيجه تفاوت طبيعي(زيستي)، بلكه ناشي از تأثير محيط و به ويژه اين واقعيت است كه زنان از آموزش محروم اند. او نشان داد كه هم زنان و هم جامعه، در كل از محدود كردن زنان به موقعيت پايين تر، زيان مي بينند. (۸)
    سخنان عمده موج اول فمينيسم، كه تا پايان جنگ اول جهاني ادامه يافت را اين چنين مي توان خلاصه كرد: معتقد به تقدم اهميت انسان، جنبش سياسي گسترده، دستيابي زنان به كارآموزي، آموزش و كار، بهبود وضعيت زنان متأهل در قوانين، حق برابر بامردان براي طلاق و متاركه قانوني، حق رأي براي زنان و مسائل پيرامون ويژگي جنسي و…
    اما اين كه چرا اين موج خوابيد و روبه كاهش نهاد، فرضيه هاي متعددي را مي تواند مطرح كرده و دربرگيرد: اين كه زنان موفق شدند به اهداف خود برسند؛ يا اينكه زنان در اين جنبش سركوب شدند؛ يا زنان به اتحاديه هاي كارگري و احزاب سياسي پيوستند و…
    حداقل پاسخ مي تواند آن باشد كه زنان به بخشي از حقوق دست يافته و چون جنگ جهاني خشونت را تشديد كرد، به زن كه مظهر عواطف و احساسات بود، تاحدي توجه شد. (۹)

    موج دوم فمينيسم:
    اين موج از اوايل و نيمه دهه ۱۹۶۰ به بعد مطرح شد و بر اهميت نقطه نظر زنان تأكيد مي كنند. طرفداران اين موج، در رابطه با مفاهيم، به بازسازي و انقلاب (نه اصلاح) معتقدند. و نيز نظريه هاي موجود را عميقاً جنس گرا و غيرقابل اصلاح مي دانند. تحقيقات اين جنبش، فرض ها و تعميم هاي حاصل از تحقيق مردانه را واقعاً زيرسؤال مي برند و به مبارزه با ايدئولوژي مردسالارانه كه فرودستي زنان را تحت عنوان «طبيعي» توجيه مي كنند، مي پردازد. به نظر آنان، دانش موجود، از ديد مردان به جهان مي نگرد.
    «جان لچت» از فمينيست هاي نسل دوم، آراي «لوس ايريگاراي»، «پيتمن» و «لودوف»(۱۰) را مطرح نموده و در معرفي اجمالي آراي متفكران اين موج، مي نويسد كه اينها ساختارهاي (۱۱) ايدئولوژيك ريشه داري را نيز كه ناگزير، زنان را نسبت به مردان در وضعيت فرودستي قرار مي دهند، نقد مي كند. «مردسالاري»(۱۲) يكي از اين ساختارها است و «قرارداد اجتماعي» يكي ديگر. فمينيسم نسل دوم، اغلب با الهام از نگرش هاي روانكاوي «لاكان»(۱۳) كه نشان مي دهد، آگاهي يا خود(ego)، محور سوبژيكتيويته نيست ـ پيشداوري جنسي را در زبان، حقوق و فلسفه به مبارزه مي خواند. اين فمينيسم مدعي است كه هدف زنان نبايد اين باشد كه مثل مردان شوند، بلكه آنان بايد ايجاد زبان، حقوق و اسطوره شناسي نوين و ويژه زنان را هدف خود قرار دهند.(۱۴)
    در توضيح بيشتر مشكل «قرارداد اجتماعي»(۱۵) و زنان، «ژوليا كريستوا» مي نويسد كه، براي زنان اين پرسش مهم مطرح مي شود كه در اين قرارداد نمادين، جايگاه ما كجاست؟ اگر قرارداد اجتماعي، نه بر پايه تساوي انسان ها، بلكه بر پايه رابطه يي استوار است كه رابطه يي است قرباني خواهانه براي جداسازي و تعيين تمايزها… جايگاه ما در اين نظام قرباني خواه يا زباني كجاست؟ از آنجا كه ديگر نمي خواهيم مطرود باشيم، يا به نقشي كه همواره از ما درخواست شده(مادري، همسر، پرستار و…)، چگونه مي توانيم جايگاه خود را در اين قرارداد آشكار سازيم؟… زنان ما خود را به منزله موجوداتي ناخواسته احساس مي كنند كه حضورشان در قرارداد اجتماعي ـ نمادين و همچنين در زبان، به مثابه يك پيمان اجتماعي بنيادين، ناديده انگاشته شده است… امروزه زنان تأكيد مي كنند كه آنان برخلاف اراده خود، مجبور به تجربه اين قرارداد قرباني خواه بوده اند و براين اساس، زنان سعي در برپايي انقلابي دارند كه خود آن را رستاخيز مي انگارند. (۱۶)

    درباره قرارداد ازدواج «پيتمن» از متفكران موج دوم فمينيستي، معتقد است كه:
    «نمي توان گفت كه زنان، رضايت داده اند كه وارد يك رابطه قدرت نابرابر شوند، پس در صورتي كه ازدواج به راستي يك قرارداد قانوني باشد، اين انديشه كه تجاوز به عنف و خشونت هم مي تواند به يك معنا، مبتني بر توافق باشد، هر گونه قراردادي را كان لم يكن مي كند. اما تا همين اواخر، قرارداد ازدواج، فقط نام قرارداد را داشت و در واقع به شوهر اجازه مي داد كه در رابطه يي نابرابر، بر زن تسلط داشته باشد، زيرا طبق قانون، زن و شوهر هويت قانوني يكساني داشتند. پس در حوزه خصوصي، به گونه يي ناسازه گون، حق مي توانست از زور(بالقوه يا واقعي) ناشي شود.»(۱۷)
    در دهه ،۷۰ يك زن فمينيست، به جهت تيپ ظاهري خود، از جمله موهاي كوتاه مردانه، كفش بدون پاشنه، كت و شلوار زمخت و چهره بدون آرايش، به راحتي از ديگران تشخيص داده مي شد. در اين دهه فمينيست با رد كليت ازدواج و تأكيد بر تجرد وحرفه اقتصادي، آرمانهاي خود را مطرح مي كردند. شعار زنان بدون مردان و با رفتارهاي مردانه، مربوط به همين دوره است و از دستاوردهاي مهم اين دوره عبارتند از: ۱) مبارزه براي جدايي روابط جنسي از توليد مثل(۱۸) در كشورهاي غربي؛ ۲) ظهور جنبش آزادي زنان در تمام امور، از جمله حق تسلط بر بدن و روابط جنسي از سال۱۹۶۵ ؛ ۳) كاهش ازدواج و زاد و ولد وافزايش آمار طلاق و تضعيف نظام خانواده(۱۹) كه خود نشانه صبر و استقامت زنان در طلب حقوقشان تلقي گرديد؛ ۴) ايجاد مؤسسات فراوان فرهنگي و مطبوعاتي زنان؛ ۵) به دست آوردن قدرتهايي در زمينه اقتصادي و سياسي(۲۰)

    • موج سوم فمينيسم
    از اوايل دهه ،۹۰ جهان غرب به نقشهاي سنتي و نهاد خانواده، رويكردي دوباره داشته و از حركتهاي تند فمينيستي موج دوم كاسته شد، زيرا آثار سوء افراط درحركتهاي زن مدارانه، بيش از همه دامان زن را گرفت و خشونت روزافزون درمحيط خانواده و محيط كار و عدم امنيت جنسي، از آثار دوره پيش بود. فمينيست هاي مدرن در دهه هاي اخير سعي مي كنند با ظاهري زنانه و رفتاري ظريف، تمايز خود را از مردان به نمايش بگذارند.
    از جمله بازنگري هاي نگرش فمينيستي درموج سوم، بحثي است كه بتي فريدان، جمين گرير و جين بتكه الشتين مطرح كرده و به «احياي مادري» مشهور است. مثلاً الشتين دركتا ب«مرد عمومي، زن خصوصي»(۱۹۸۱)، به دفاع از زندگي خصوصي و خانواده فرزندمحور مي پردازد و مادر بودن را فعاليتي پيچيده، غني، چندرويه، پرزحمت و شادي آفرين مي داند كه زيستي، طبيعي، اجتماعي، نمادين وعاطفي است.(۲۱)
    اگر در فمينيست هاي امواج قبلي، زنان بالقوه و به صورت عام، خواهر يكديگر قلمداد مي شدند، اما بي توجهي فمينيستها از نيازها و خواستهاي زنان اقليتهاي قومي در جهان اول و بطور كلي جهان سوم،مورد انتقاد زنان غيرسفيدپوست قرارگرفت. اينگونه بيگانگي موجد رشد گروههاي فمينيست سياه پوست جداگانه يي شد كه سرگرم پيشينه و هويت خويش بودند و جنبش فمينيسم را از نظر سازماندهي بيش از پيش دچار تفرقه كرد.
    بحثهاي پست مدرن ها، تحول عميق تري در موضوع را سبب گرديده است. پيدايش پست مدرنيسم، با طرح سؤالهايي اساسي در باب معني هويت زنان، سبب آشفتگي در فمينيسم گشته است. آنها تلاش براي ايجاد يك مكتب فكري فمينيستي خاص را رد مي كنند، از اين رو كه روش زنان براي درك خويش، چندگانه و متنوع است. هويت هر زن از طريق يك رشته عوامل درك مي شودكه بر يكديگر تأثير مي گذارند. سن، قوميت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسيت، تجربه و هيچ تلاشي براي كشاندنشان به يك اردوگاه ايدئولوژيك واحد مثمرثمرنيست. زنان بايد با ايجاد زبان و شيوه هاي تفكر جديدي درباره هويت خويش، خويشتن را از معاني ستمگرانه يي كه مردان بر آنها تحميل كرده اند، رها سازند.(۲۲)
    حاصل آنكه در موج سوم ،هم نگرشهاي فمينيستها نسبت به موج دوم تعديل شد، هم تعدد وانشعاب درنگرشهاي فمينيستي رخ داد وهم مورد نقد جدي نظري، از جمله از سوي پست مدرنها قرار گرفت. درباره فمينيسم امروزي مي توان با اين جمله هم آوا بود كه: «فمينيسم را كليتي بدانيم با تقسيمات فرعي و مستقل… فمينيسم، نه مكتب فكري جاافتاده كه مبحثي پويا و درگير مبارزه است.»(Û²Û³)
    با پايان يافتن گزارش اجمالي از سه موج جنبش فمينيستي، در ادامه به معرفي اجمالي نگرشهاي مشهور در فمينيسم پرداخته مي شود.

    ج) اقسام نگرشهاي فمينيستي
    فمينيسم جنبش فكري يگانه يي نيست. تمام فمينيستها معتقدند كه بايستي فرودستي زنان را فهميد و آزاد كرد، اما در مورد دلايل اين فرودستي يا چگونگي رسيدن به آزادي، توافق ندارند. در اين نوشتار، چهار نظريه فمينيستي مورد مداقه قرار مي گيرند:(۲۴) ۱) نظريه ليبرالي يا اصلاح طلب؛ ۲) فمينيسم ماركسيستي؛ ۳) نظريه فمينيستي راديكال يا انقلابي؛ ۴) فمينيسم سوسياليستي.

    ۱) نظريه ليبرالي يا اصلاح طلب
    بطورتاريخي، فمينيسم ليبرالي به بحث درباره حقوق برابر براي زنان ـ يعني برخوردار شدن زنان از حقوق شهروندي همانند مردان ـ مربوط بوده است. بنابر استدلال آنان، زنان انسان اند و مانند مردان از همان حقوق طبيعي لاينفك برخوردارند. جنس زن به حقوق اش ارتباط ندارد. زنان از قابليت قدرت تعقل كامل برخوردارند و از اين رو استحقاق تمام حقوق انساني را دارند. در جامعه شناسي، مسأله مورد توجه فمينيستهاي ليبرال اثبات اين امر بوده است كه تفاوتهاي درخور توجه ميان دو جنس، ذاتي نيستند، بلكه نتيجه اجتماعي شدن و شرطي سازي نقش جنسي اند. با پسرها و دخترها، تقريباً از لحظه تولد با شيوه هاي متفاوتي رفتار مي شود كه احتمالاً زنان را از پرورش تمامي استعدادشان به عنوان انسان بازمي دارد. اين نوع تحقيق با نظرات مردانه در مورد اينكه كدام مسائل عمده بايد مورد تحقيق قرار گيرند، به اندازه كافي مخالفت نمي كند و مباني نگرشهاي نظري موجود را دست نخورده باقي مي گذارد.

    ۲) فمينيسم ماركسيستي
    اين نگرش، حاصل كوششهاي زنان براي گسترش نظريه ماركسيستي است. به نحوي كه براي فرودستي و استثمارزنان در جوامع سرمايه داري توضيح بسنده يي ارايه دهد. مشكل بزرگي كه فمينيستهاي ماركسيست با آن مواجه اند، اين است كه خود ماركس، به وضع زنان در جامعه سرمايه داري توجهي نداشت. اما طرفداران اين نگرش مي خواهند تحليل ماركسيستي از جوامع سرمايه داري را با ادغام تبييني براي فرودستي زنان در آن، حفظ كنند. اما براي شيوه هاي ستم مردان بر زنان و شيوه هاي بهره مند شدن آنان از كارخانگي بدون دستمزد زنان به اندازه كافي اهميت قايل نيست. اينان دليل عمده ستمديدگي زنان را بازداشتن زنان از توليد عمومي مي دانند و معتقدند كه مبارزه زنان براي رهايي، جزو لاينفك پيكار پرولتاريا يا (طبقه كارگر) براي سرنگوني سرمايه داري است. اما در اين نگرش توجه ندارند كه ميان منافع مردم سالاري و سرمايه داري، هيچ وجه مشترك ضروري و اجتناب ناپذيري وجود ندارد.

    ۳) نظريه فمينيستي راديكال يا انقلابي
    اعتقاد اصلي فمينيستهاي راديكال اين است كه نابرابري هاي جنسيتي، حاصل نظام مستقل مردم سالاري اند و نابرابريهاي جنسيتي، شكل اصلي نابرابري اجتماعي اند. آنان مي گويند تقسيم جنسي كار كه تحكيم كننده و تقويت كننده نظام سلطه مردانه بوده، همواره وجود داشته است. مردسالاري، نظامي جهاني است كه در آن مردان بر زنان مسلط اند. فمينيسم راديكال، اساساً جنبشي انقلابي براي رهايي زنان است. طرفداران آن مي گويند كه هيچ حوزه يي از جامعه، از تبيين مردانه بركنارنيست و درنتيجه، بايد در هر جنبه يي از زندگي زنان كه هم اكنون طبيعي تلقي مي شود، ترديد كرد و براي انجام امور، شيوه هاي جديد يافت. سه مسأله اصلي اين نظريه عبارتند از:
    اول: رابطه ميان سياستهاي فمينيستي و رفتار جنسي فردي؛ اين پرسش اساسي مطرح است كه آيا زنان مي توانند به زندگي با مردان ادامه دهند يا جدايي ضروري است؟
    دوم: آيا تفاوتهاي جنسي، بطور زيستي پديد مي آيند يا بطور اجتماعي؟
    سوم: كدام راهبرد اساسي را بايد اتخاذ كرد: كناره گيري يا دگرگوني؟
    از نخستين مفسران اين نگرش، «فايرستون» در كتاب «ديالكتيك جنس» (۱۹۷۴) است كه معتقد است، فرودستي زنان، نه تنها در زمينه هاي آشكاري مثل قانون و اشتغال، بلكه در روابط شخصي نيز وجود دارد. تفاوت دو جنس، كل زندگي را سازمان مي دهد. زنان نه تنها از مردان متمايزند، بلكه زيردست آنان اند. مرد، دشمن اصلي است. وظيفه نظري بايد فهميدن نظام ـ جنس ـ جنسيت(۲۵) و وظيفه سياسي بايد پايان دادن به آن باشد. فايرستون معتقد است كه تفاوت ميان مردان و زنان، مبنايي زيستي دارد. زنان به دليل فيزيولوژي تناسلي شان و به اين دليل كه ناگزيرند از نوزاد ناتوان انسان مراقبت كنند، از لحاظ جسمي، ضعيف تر از مردان اند. به نظر او اين امر، روابط اجتماعي را ايجاب كرد كه باعث شد زنان براي تأمين امنيت جسماني به وابستگي به مردان تن دهند. نهادهاي اجتماعي، بويژه آداب جنسي و پرورش كودك كه سلطه مردانه را تقويت مي كنند، بر اين ضرورت زيستي اضافه شده اند. با اين همه، به نظر او چون پيشرفت هاي تكنولوژي بارداري، از بين بردن مبناي زيستي فرودستي زنان را ميسر ساخته اند، سلطه مردانه ديگر ضرورتي ندارد.
    بيشتر فمينيست هاي راديكال جديد، اين نظر كه فرودستي زنان به فرودستي زيستي زنان مربوط است، قبول ندارند. (۲۶) آنان اين عقيده را كه قرباني (زن) مقصر است، رد مي كنند. آنان مي گويند تقصير از زيست شناسي مردانه است. مردان بطور طبيعي خشن اند و از خشونت شان براي تسلط يافتن بر زنان استفاده مي كنند.
    «كريستين دلفي» و «مونيك ويتيگ» دو تن از فمينيست هاي معروف فرانسوي، معتقدند كه زاييدن، فرآيندي زيستي كه طبيعت مقرركرده باشد، نيست. بلكه ساختار اجتماعي ـ تاريخي «توليد اجباري» (Forced Production) است. آنان مي گويندكه اين زايمان است كه برنامه ريزي مي شود و اين زنان اند كه براي زاييدن، به تبعيت از برنامه ريزي اجتماعي (اجتماعي شدن) وادار مي شوند.
    جامعه حول اين عقيده ساخته مي شود كه دو جنس مخالف ضدهم، مرد و زن، وجود دارند. آنان معتقدند كه نظريه هاي زيست شناختي در مورد تفاوت هاي جنسي، مفاهيم اجتماعي اند كه در خدمت منافع گروه از لحاظ اجتماعي مسلط اند. زنان به خودي خود طبقه يي هستند، زيرا مقوله زن (چنان كه مقوله مرد) نه يك مقوله زيست شناختي ثابت، بلكه مقوله يي سياسي و اقتصادي است. آنچه ضرورت دارد، از بين بردن خود تمايز جنسي است. هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان طبقه، نه از طريق نسل كشي، بلكه از راه مبارزه سياسي است. هرگاه طبقه مردان از بين برود، طبقه زنان نيز از بين خواهد رفت، زيرا بدون ارباب، هيچ برده يي وجود ندارد.
    مسأله اصلي مورد توجه فمينيست هاي راديكال، آشكاركردن اين موضوع است كه چگونه قدرت مردانه در تمام حوزه هاي زندگي و روابط شخصي، مانند پرورش كودك، خانه داري و ازدواج و در تمام انواع اعمال جنسي، از جمله تجاوز، فحشا، مزاحمت جنسي و نزديكي جنسي اعمال و تقويت مي شود. در اين نگرش فرودستي زنان، دانش زنان و توان ذهني زنان را تماماً انكار مي كنند لذا مي خواهند شيوه توليد دانش را چنان دگرگون سازند كه درك ذهني زنان از نو ارزيابي شود.

    ۴) فمينيسم سوسياليستي:
    اين ديدگاه كه اغلب به آن نسبت دوگانه گرايي مي دهند، مي كوشد تحليلي ارايه دهد كه دو نظام را بازشناسند: نظام اقتصادي و نظام جنسيت. اين ديدگاه، مرد سالاري را نظامي فراتاريخي مي داند، يعني مردان در تمام جوامع بر زنان اعمال قدرت مي كنند. با وجود اين، فمينيست هاي سوسياليست معتقدند كه بايد يك نظريه بسنده فمينيستي را پذيرفت كه مردسالاري در جوامع سرمايه داري، شكل خاص مي يابد. در اين نگرش، جنس، طبقه، نژاد، سن و مليت، همگي ستمديدگي زنان را پديد مي آورند، ولي در مورد بنيادي تر بودن هر يك از اين ستم ها نسبت به ديگري، نظري نمي دهند. كنار گذاشتن زنان ازحوزه عمومي به نفع مردان و سرمايه داران، هردو است، گو اين كه كار خانگي بدون دستمزد زنان نيز به نفع هم مردان و هم سرمايه داران است.
    در راه حل نيز به اعتقاد آنان، خودبه خود به رهايي زنان نمي انجامد و سواي آن، زنان براي آزادكردن خود از قيد سلطه مردان، بايد پيكار كنند.

    نكات چندي به عنوان نتيجه بحث اقسام نگرش هاي فمينيستي قابل تأكيدند:
    اول: راه حل علت فرودستي و شيوه اصلاحي در فمينيسم ليبرال، افشاي اشكال بي واسطه تبعيض هايي عليه زنان و نيز پيكار براي اصلاحات قانوني و ديگر اصلاحات و نيز بحث وگفت وگوي منطقي است. از نظر راديكال ها، راه حل زنان، دست كاري در طبيعت خويش و كسب استقلال و خودمختاري است، تغيير لغت نامه انگليسي و پيشنهاد زوج آزاد كه در آن نوعي همزيستي مشترك ميان زن و مرد كه بر مبناي آن، هيچ مسؤوليت حقوقي بر عهده طرفين نمي آيد. از نگاه فمينيسم ماركسيست، راه حل، انقلاب فرهنگي است كه به تغيير شكل در اقتصاد بينجامد و مبارزه زنان براي رهايي جزولاينفك پيكار طبقه كارگر است و البته مسأله زنان تا سرنگوني سرمايه داري، كنار گذارده مي شود. از نگاه سوسيال فمينيست ها، راه حل، محو سلطه مذكر است كه مستلزم تغيير شكل در اساس اقتصاد و جامعه است.
    دوم: طبق ديدگاه ماركسيست ها و سوسياليست ها، مرد سالاري در طول تاريخ در حال تغيير است، اما در ديدگاه راديكال اين مسأله ايستا است. دو گروه اول، تفاوت ميان مردان و زنان را به وضعيت زيستي نسبت نمي دهند، بلكه عمدتاً به عامل اجتماعي مربوط مي دانند(تأكيد بر نابرابري هاي طبقاتي، نژادي و جنسي با هم و نه جدا از هم).
    در عين حال، در حالي كه ماركسيست ها بر بعد اقتصادي برابري و نابرابري تأكيد دارند، سوسياليست ها به تمايز طبيعت زنان و مردان توجه داشته و اعتقاد به برتري معنوي زنان در بسياري نوشته هاي سوسياليستي ديده مي شود. از مشاهير سوسياليست فمينيسم، «ويليام تامسن»، «رابرن اون» و «سن سيمون» هستند.
    سوم: جداي از چهارنگرش يادشده ، فمينيست هاي جديد (متأثر از پست مدرن ها) تأكيد بر اصل تفاوت انسانها داشته و بر حفظ ويژگي هاي زنانگي تأكيد مي ورزند. از نظر اينان، زن نيازمند همسر وفرزندان است علت زيرسلطه رفتن زنانه، وجود رفتاØ

  6. دوست عزيزى كه اينايى كه اين بالاست رو زحمت كشيدى و فرستادى، خوب خسته نباشى ولى چه ربطى داشت ؟!

  7. Barnaame doostemoon Pedram kheili jaaleb va aamoozande bood Ishoon Javoone kheili baazogh va khoshsokhani hastan. Lotfan baa Pedram bishtar hamkaari bekonid.

  8. تقدیم به نیما که منو کشت:

    به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
    بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم؟!

    سخن درست بگویم نمی توانم دید
    که می خورند حریفان و من نظاره کنم

    چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه
    پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم

    ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
    به بانگ بربط و نی، رازش آشکاره کنم.

  9. پدرام جان
    خوشحالم که صدایت را از رادیو کالج پارک شنیدم.
    از موضوع منحصر به فرد و استثنایی برنامه ات شگفت زده شدم.
    شاد باشی! پاک یادت نره!البته مارو!!

  10. واااااااای من امروز بالاخره موفق شدم برنامه های این هفته رو گوش کنم. دست همگی درد نکنه!برنامه پریسا خیلی قشنگ ساخته شده بود–البته ایکاش به فعالیتهای روز هشت مارس در ایران هم یه اشاره ای می کرد. برنامه پدرام خدا بود:))) خدائیش تحقیقش کامل بود و تمام دغدغه ها رو در نظر گرفته بود;) این دوست عزیز هم که با اسم me سعی کرده آگاهی ما رو در زمینه نظریات فمنیستی بالا ببره ازش ممنونم. اتفاقا خدائیش مقاله جالبی گذاشته بود–کپی کردم تو ورد و سیوش کردم. ولی به قول پدرام چه ربطی داشت دوست عزیز؟ ایکاش همچین مطلب مفصلی رو به جای گذاشتن در صفحه کامنت ها ازش برنامه درست کنید و برامون بفرستین:)

  11. داداش بعد 46 سال تو این کشور فهمیدیم کاش به اندازه دستمال ما را حساب میکردن. خوش به حال دستمال. حالا هی برا چهاردیواری که نامشو گذاشتن کشور زجر بکش. به کام دیگران به کان ما

Comments are closed.