Program 64

Hosts:      Director:      


24 thoughts on “Program 64”

  1. Salam khedmat-e hameye shomaa doostaan-e aziz
    yek daaneshjoo hastam dar keshvare New Zealand. do saal hast ke be in keshvar mohaajerat kardam
    se hafte hast ke be barnaamehaaye shomaa goosh midaham(khosoosan bakhshe MOHAJERAT). vaghty be bakhshe mohaajerat, dar barnaameye 62, ke be soorate yek moghadame baraaye shoroo-e mizegerdy dar in baare bood, goosh kardam, kheily khoshhaal shodam. chon vaghean man ham baa hamaan moshkelaat rooberoo hastam va bazy vaghthaa etemaadam ro az dast midaham. vali hes mikonam ke barnaame daare az oon moghadameei ke gofte shod khaarej mishe. dar barnaameye 63 az sherkat konandegaan porside shod ke key be aamrikaa aamadand va cheraa? dar barnaameye 64 sherkat konandegaan az chizhaaeei ke dar badve vorood khosheshaan aamad va badeshoon aamad goftand, police aamrikaa va Iran ro baa ham moghaayese kardand, az baraadaraan va khaaharaane basiji sohbat shod!!!!!!!!!!!! aayaa in do hafte ham moghadameei bood hamchoon barnaameye 62? khaahesh mikonam be bahse asliye barnaame bepardaazid. vaghean mofid khaahad bood. lotfan az gap zadan ejtenaab konid. be nazare man be jaaye bayaan kardane tafaavothaaye ghazaahaaye Mc Donald baa ghazaahaaye khodemoon va yaa sharhe raanandegy dar aamrikaa va Kish(barnaameye 64) mishavad daaneshgaah’haa va asaatide boroon marz ro baa iran moghaayese kard va yaa kheily chizhaaye mofide digar
    lotfan tajdide nazar konid

  2. اول از همه تشکر و خسته نباشيد خصوصا اونا که اسمشون کم شنيده ميشه مثل سعيد و بعد يه ابراز موافقت با نظر بالاسرم که ديگه تکرار نکنم. و اينکه آهنگ هاي ميان برنامه خوبه. خصوصا براي پايان. متوجه شدم که مدت آهنگ ها کم شده و اين خيلي خوب بود.توضيح محمدعلي جالب بود.اگر ميشد محمدعلي يک گزارشي هم از رفتن به سخنراني آقاي خاتمي بده و جو حاکم رو تشريح کنه خيلي خوب ميشد.و آخر اينکه من واقعا دلم برا اون داستان کوتاه ها تنگ شده. دليل خوبي برنامه اين بود که در آخر من هنوز از علاقه ام به شنيدن کاسته نشده بود. فکر کنم همين کافيه.نيس؟؟؟

  3. برنامه اتون خیلی عالی و بی نقص بود. به نظر من سوالاتی که تو میزگرد این هفته پرسیده شد هم سوالات خوبی بود البته به شرطی که به قول دوست قبلی، مقدمه برنامه 62 رو فراموش نکنید و به اون موضوع هم درست و حسابی برسید.
    و در مورد رفتار پلیس های اینجا که پرسیده بودین متاسفانه روز به روز بدتر میشه که بهتر نمیشه. نمونه اش سر قضیه جمع کردن دیش های ماهواره اس. اینقدر محترمانه و مودبانه وارد خونه های مردم میشن که آدم تازه میفهمه گاو چقدر حیوان مودبی بوده خبر نداشته! معمولا میگن انسان یه جور حیوان دوپاس ولی تو ایران میگن گاو یه جور نیروی انتظامی چهارپاس!!

  4. شما نباید تولد آقا امام زمان را درست در روز قبل از تولدش که برنامه اجرا کردید به حداقل 80 درصد مخاطبین خود تبریک بگوئید؟؟؟؟

  5. من به مسلمان بودن یه نبودن شما اصلا کاری ندارم ولی فقط اینو میدونم که حداقل80 درصد ایرانی ها چه خارج و چه داخل کشور مسلمان ، شیعه و دوستدار امام زمان هستند(و مخاطبین شما) و شما درست در روز 14 شعبان برنامه را بدون یک تبریک خشک و خالی آغاز کردید.؟؟؟؟؟؟؟

  6. اين به كار بردن فعل با پسوند “ش” جالب بود. ياد يه شعر افتادم كه در زمان بچگى ميخونديم:
    “كلاغه گرفت و بردش سرپا نشست و خوردش”
    در ضمن اصطلاح “مردش” رو فكر كنم من هم استفاده ميكنمش!!

  7. دوستان با حال!

    من اخیرآ پی گیر برنامه هاتون شدم.
    یه ایمیلی به همین آدرس رادیو کالج پارک ات کام فرستادم اما هیچ کس به من جواب نداد.
    بی زحمت یکی بخوندش!
    من هم مثل آنوشا خانوم خیلی علاقه مندم به خارجی ها پارسی یاد بدم. البته من رشته ام ادبیات نیست، فلسفه ست. راستی از آقای حکاک بپرسید آمریکایی هایی که برای یاد گرفتن پارسی میان دلشون نمی خواد داستان های پارسی سهروردی رو بخونند؟ بلدم یاد بدم بهشونا! تفسیر فلسفی و عرفانی هم می کنمش…

  8. پدرام جان، اون دو تا “ش” تو این شعر دوران بچگی من و شما “ش” مفعولی است که به چیزی که کلاغه شکار کرده برمیگرده. “ش” های لهجه ی تهرانی یه حکایت دیگه داره. مرسی که گفتید شما هم “مردش” رو استفاده می کنید. به نظر می رسه “ش” دیگه حسابی داره جا می افته.

  9. The roud-table discussion in this episode (64) sounded a bit childish and shallow more like a khaleh-zanak chitty-chat.

  10. نیما جان، مسلماً برای فارسی درس دادن علاقه ی تنها کافی نیست. حتی “ادبیات” فارسی هم کافی نیست. رشته ی تحصیلی من “آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان” بوده و البته با پذیرش دکترای “فراگیری زبان دوم” به اینجا اومدم (می بینید که چقدر مربوطه به هم).
    اما برای “فلسفه، سهره وردی، و درس دادن”: اگه شما در ایران زندگی می کنید که اول باید به اینجا بیاین بنابراین خوبه که سری به بخش فلسفه دانشگاه مریلند در http://www.philosophy.umd.edu/ بندازید. شاید مایل باشید برای یک برنامه ی دکترا اقدام کنید (اگر قبلاً دکترا ندارید)؛ و اگر در همین نزدیکی ها زندگی می کنید بهتره با مرکز مطالعات زبان فارسی دانشگاه مریلند تماس بگیرید و سوالتون را مستقیماً از این مرکز بپرسید. راستی حتماً به بخش های دیگه ی این دانشگاه مثل زبان شناسی هم سری بزنید. فکر می کنم براتون جالب باشه.

  11. میزگرد مهاجرت خود من رو هم که جزئی از بحث بودم گاهی خیلی به تنش میندازه…منهم گاهی فکر می کردم که چقدر سطحی شدیم…این البته فقط نظر منه و مطمئنم که خیلی از دوستانم اصلا با این نظر موافق نیستن ولی به نظر من زندگی در آمریکا اصلا به نوعی چنین نگاهی رو بوجود میاره…برای من زندگی در آمریکا عین شنا کردن در آب شور دریاچه ارومیه اس! از شناور بودن و ریلکس بودن روی آب می توان تا همیشه لذت برد! با جریان آب رها شد و بدون دغدغه خاطر دست و پا زدن و شنا بلد نبودن روزها رو گذروند …گویی که انگار چیز ی در زیر این آب وجود نداره… اما اگر یه روز کنجکاو بشی که بدونی در عمق و دلش چه چیزی خوابیده، یا حتی برات سئوال پیش بیاد که خب چرا اصلا فرو نمیری…اونوقت دچار مشکل میشی و باید اصلا از آب بیای بیرون که بتونی یه راه حلی برای جواب دادن به این سئوالت پیدا کنی… چون به نظر من فرو رفتن در این آب شور خیلی کار سخت و گاهی نشدنی میشه! یعنی انگار یه جورایی ندانسته محکومی به روی آب شناور بودن و از معلق بودن و غرق نشدن به عنوان تنها ورژن زندگی استقبال کردن!(شاید به همین دلیل مهاجرت به این کشور تا این حد ساده تر و کم تنش تر از بقیه کشورهاست و یا به اسم کشوری مهاجر پذیر شهرت پیدا کرده!) نمی دونم …شاید/حتما اونهایی که تجربه مهاجرت به کشورهای دیگه (اروپا، استرالیا، ژاپن،کانادا، و…) رو دارن به دلیل جو فرهنگی و ساختار اجتماعی متفاوت انعکاس متفاوتی از مهاجرتشون داشته باشن…اما برای من آمریکا یعنی همین! یعنی کلنجار رفتن با همین چیزهای ساده و روی آب!

  12. یه نکته مهم البته در مورد این مجموعه میزگرد مهاجرت که حتما باید درنظر داشت اینه که مخاطب برنامه به اون شکل کسایی که در حال حاضر مهاجرت کردن نیست! برعکس بیشتر سعی کردیم تا با گفتن جزئی ترین نکته های زندگی روزمره برای کسایی که قصد مهاجرت رو دارن، تصویری از زندگی در آمریکا رو بدیم! البته قطعا به تعداد آدمهایی که در آمریکا زندگی میکنن تصویر های متفاوتی از زندگی در اینجا وجود داره و ما فقط سعی کردیم با گفتن تجربه های خودمون یه تصویر خیلی محو از زندگی دانشجوهای هم نسل خودمون رو منعکس کنیم. به همین دلیل از میزگردی 7-8 نفره استفاده کردیم که بجای 1 نظر یا شکل زندگی حرفهای 7 یا 8 زندگی شنیده بشن.

  13. به جمال عزیز هم عید نیمه شعبان رو تبریک میگم و ازش دعوت می کنم که بجای این اندازه نگاه کمی به تعداد و درصد و …کمی واقع بین تر و پلورالیستی تر به مساله نگاه کنه! جمال جان این 80% که اسم آوردی بر اساس آمار رسمی اداره آمار ایرانه که با تعداد مسلمانهای شناسنامه ای آمار میدن؟ ولی حتی اگر این عدد درست هم باشه من به شخصه و به عنوان یکی از دانشجوهایی که با این رادیو همکاری دارم دلیلی نمی بینم که چنین مناسبتهایی رو که برای خود من هم باارزش هستن به زور به خورد 20 درصد باقی بدم…مگر اینکه تمام مناسبتها و اعیاد اونها رو هم دونه به دونه بجا بیاریم و به اونها هم تبریک بگیم–که فکر می کنم احاطه به همه اونها برای هر هفته برنامه از توان دانشجوهای برگزار کننده خارج هست. بنابراین به دلیل احتمال اشتباه یا فراموشی بعضی از اونها فکر می کنم که بهتر باشه اگه جز به مناسبتهایی که همه فارسی زبانان با اونها آشنایی دارند ( مثل عید نوروز که نه تنها همه ایرانیهای مسلمون، ارمنی، یهودی و … باهاش آشنان بلکه فارسی زبانان تاجیک و افغانی هم جشن می گیرن) به مناسبتهای دیگه نپردازیم! اگرچه این از احترام اون مناسبتها چیزی کم نمی کنه.
    یادآوری: این بازهم نظر شخصی من هست و هیچ وقت این جسارت رو نمی کنم که جای هیچ شخص حقیقی یا حقوقی اظهار نظر کنم!

  14. سلام. به هر حال جشن تولد حضرت حجت(عج) با همه اعیاد و جشنهای دیگه فرق داره چون همه مسلمانان واقعی معتقدند آقا زنده است و روزی هم ظهور میکنه. خیال نکنید من یه بچه مذهبی افراطی هستم! نه. باید بدونیم که برخی ارزشها علاوه بر اینکه ارزش هستند هویت ما نیز هستند. من باز هم از برنامه خوبتون تشکر میکنم. و از اونجا که خودم هم دانشجوی تحصیلات تکمیلیم میدونم در شرایطی که شما با تمام مشکلات و کمبود وقتی که دارید با جون و دل این برنامه رو تولید میکنید. زنده باشید. جمال

  15. خيلى ممنون آنوشا از توضيح. اگر درست فهميده باشم منظور چسبيدن “ش” به فعل لازم هست؟ مثلن “خوب شد مردش و از شرش راحت شديم” يا “تا اومدش تو همه بلند شدن” يا “مامان رفتش سر كار”
    ولى فكر كنم مثلن وقتى ميگيم “گربه گوشتا رو خوردش” با وجود اينكه “ش” مفعولى هست. ولى باز زايد هستش. يعنى ميتونستيم بگيم “گربه گوشتا رو خورد.” حالا نمى دونم اين كاربرد توى لهجه ى تهرانى هست فقط يا نه و اينكه در تعريف شما ميگنجه؟

  16. پدرام جان، حالا که به اینجا رسید بذار یه سوال کنم که شاید بتونی کمکم کنی چون من قضاوت خوبی در لهجه ی تهرانی ندارم. اگه بگم “گربه گوشتا رو خوردتش” این “ش” برای شما گربه است یا گوشت؟ اصلاً شما همچین چیزی میگید؟

    “گربه بچه ها رو دیدش” چی؟ میگید یا نه؟
    توضیح: این “ش” مفعولی نیست، چون اگه بود باید با مرجعش یعنی “بچه ها” هماهنگ می شد که در اون صورت باید “شون” می اومد.

    ممنون.

  17. ببخشید نسیم. من از کامپیوتر تو استفاده کردم و کامنت گذاشتم و یادم رفت اسم رو عوض کنم. خلاصه اون کامنت بالایی (درباره ی “ش”) که به اسم توست مال منه. یه عذرخواهی از تو و تشکر پدرام مال من 🙂 !!
    پدرام هم اگه جواب سوالای منو بده ممنونش می شم. راست راستی دنبال جواب سوالا بودم، این دو تا سوال: اگه بگم “گربه گوشتا رو خوردتش” این “ش” برای شما گربه است یا گوشت؟ اصلاً شما همچین چیزی میگید؟

    “گربه بچه ها رو دیدش” چی؟ میگید یا نه؟

    ممنون.

  18. مرسى آ نوشا، جواب سوالها اينجوريه فكر كنم:
    اگه بگم “گربه گوشتا رو خوردش”، براى من “ش” به گربه برمى گرده.
    “گربه بچه ها رو ديدش” رو نميدونم. ولى “مادر بچه ها رو ديدش” رو ممكنه به كار ببرم. فكر كنم اينجا “ش” به “مادر”برگرده، ولى ازطرفى ” [مادر] بچه ها رو پيداشون كرد” هم ميگم ” كه “شون” قاعدتن به بچه ها بر ميگرده از طرف ديگه “[مادر] بچه ها رو پيداكردش” هم ميگم كه “ش” اينجا به مادر برميگرده. در ضمن حالا كه فكر ميكنم اون موجودى هم كه “گرفت و بردش…” شغاله بود، نه كلاغه!! :))

  19. البته “[مادر]بچه ها رو پيداش كرد” هم ميگم كه “ش” قاعدتن به “مادر” برمى گرده. شايد هم به بچه ها. مطمين نيستم!!

  20. من ایران هستم و می خواهم یک دوست ایرانی در امریکا داشته باشم 00989353535337

Comments are closed.