داستان

داستان کوتاه اشک پدر


اشک پدر، داستان کوتاهیست از زبان پسری که مقاومت و سخت کوشی پدر را ستایش می کند. پدر در زمان های سخت زندگی اشک نمی ریزد و به تلاش ادامه می دهد. اما ...

خاطرات تابستان


شرط انصاف نباشد که یاد نکنیم از قرارهای تابستانه خانه مادربزرگ و صداها و عطرهایی که یحتمل دیگر نخواهیم شنید

دکلمه: اون قدیما


قدیما یه پنجشنبه و جمعه بودو یه خونه پدربزرگ با فک و فامیل این روزا پر از تعطیلی، ولی کو پدربزرگ کو اون فامیل

آیین سیزده بدر


سیزده به در سیزدهمین روز فروردین‌ماه و از جشن‌های نوروزی ایران است. ایرانیان باستان در آغاز سال نو پس از دوازده روز جشن‌گرفتن و شادی‌کردن که به یاد دوازده ماه سال است،...

داستان کوتاه "مادر خود عید بود"


:داستان کوتاه "مادر خود عید بود" از تلاش مادر و حس لطیف او به عید می گوید مادر عید بود ؛ اصلا" خود ؛ خود بهـار بود . از چهار ؛ پنج ؛ روز مانده به سال نو گندم و عدس را شسته بود...